عشق بازي به همين اساني ست.؟؟؟. ..که گلي با چشمي بلبلي با گوشي. . رنگ زيباي خزان با روحي.. نيش زنبور عسل با نوشي.. کار هموارهء باران با دشت .. برف با قله کوه رود با ريشه بيد.. باد با شاخه و برگ.. ابر عابر با ماه.. چشمه اي با آهو.. برکه اي با مهتاب.. و نسيمي با زلف.. دو کبوتر با هم. و شب و روز طبيعت با ما. عشق بازي به همين اساني ست . شاعري با کلماتي شيرين. دست ارام و نوازش بخش بر روي سري؟ پرسشي از اشکي. و چراغ شب يلداي کسي؟ با شمعي؟ و مسيحاي کسي يا جمعي؟ عشق بازي به همين اساني ست؟ که دلي را بخري بفروشي مهري. شاداماني را حراج کني؟ رنج ها را تخفيف دهي. مهرباني را ارزاني عالم بکني.. و بپيچي همه را لاي حرير احساس . .گره عشق به انها بزني مشتري هايت را با خود ببري.. تا لبخند؟ عشق بازي به همين اساني ست؟؟ ..............
.................
سبد روز و شبت پر از ارامش خيال و سلامتي
اواز عشق بر بوم زندگيت.
سرشار باشي و گوهر مهرباني در كنج دلت مهمان.
يا علي
تا ديداري بدورد.