تو. از تبار كدام حقيقتي.
كه هنوز حقانيت نامت.لرزه بر بنياد تباهي ميفكند. تو ان روز در دشت حماسه
كدامين غزل عاشقانه تاريخ را سرودي. : كه رديف علعطشش
تا امروز داغ ترين شعر شعور انسان را نمايان ميكند. امروز دوباره تو را در خم كوچه هاي اين دل
به نخ ديدار زيبايت ميدوزد.مردي كه انسانيت از روي زخمهاي سينه اش قد كشيد.. و دين ناب محمد با خون سرخش جاني تازه گرفت.هفت شهر عشق را ميشود
در زلالي چشمانت تماشا نمود.
تنت خاكستري بود.
و هوا سرخ .
و ميديدي تمام دشت را سرخ.عطش ميخواست تا كامل بسوزي.
شبيه افتاب از زرد تا سرخ
پيشاپيش اميدوارم سبد مهربانيت را اين روزها
از ارامش نام عاشورا پر كني.
اينشالله.