چشم براه تو
از هر مسافري كه مي آمد.......
.... سراغ كسي را مي گرفتم.
كه بوي ليموي شمال و شب دريا مي داد..
.. چقدر كوچه هاي خلوت بامدادي را
خيس گريه رفتم و
در غم غروب باز آمدم...
.. تو از ميان روشن ترين.
روياهاي روزگار تنها ترانه هاي ساده مرا بر گزيدي.........:
...در غيبت پر سوال تو.؟
آشنايان آن همه روزگار يگانه حتي هرگز روشنايي خاطرات.....
..... تو را بياد نياوردن....
در غيبت پر سوال تو ؟
آن انار خجسته بر بال حوض ما خشكيد..؟:
...حالا ديگر دير است .
من نام كوچه هاي بسياري را از ياد بردام.~..:
..حالا ديگر دير است.؟
من اسامي آسان.
نزديكترين كسان دريا را از ياد بردام...
..حالا ديگر دير است.~
من نشاني خانه هاي بسياري را از ياد بردام..:
...... در جمع من و اين بغض بي قرار جاي تو خالي
.....مسافر.~~~
..اي مسافر شهر غريبهء غربت..
.جاي تو خالي......~~. ::> ~~ سلطان عشق