سلام .. چطوري .. نيستي .. خبري ازت نيست .. بدون سر صدا به روز ميكني .. قديم مديما خبر ميكردي .. آدرست عوض شده .. نگو كه كانكت نميشي كه باور نميكنم ... چه خبر .. از نازيكا چه خبر؟
پيدا بارتون نيست؟ ------------
اگه زنده نيستي يه ندا بده بي خيال بشيم ديگه .. باشه؟
سلام به خواهر خودمخوبي؟چطوري؟ چه خبر؟
هنوز متنتو نخوندمااااااااااايميلم رسيد؟اميدوارم رسيده باشهدلم برات تنگ شده بود آجي گلممن بازم بر ميگردم البته اگه وبلاگمو تعطيل نکردمتو خونه ي خواهرم خيلي خوش گذشتموفق باشيباي
سلام
نوشتت خيلي بامزه است
وقتي آدم موضوع رو مي خونه فكر مي كنه مي خواي يه متن فلسفي بگي ولي بعدش مي بينه نه
خيلي خوشم اومد
درضمن مرسي كه تنهام نذاشتي
بهت تبريك ميگيم وبلاگت فوق العادست . اگه دوست داشتي به ماهم سر بزن . اينم يه مطلب از طرف ما برا وبلاگ خوشگلت :
بچه ها شوخي شوخي به گنجشکها سنگ مي زنند.... و گنجشکها جدي جدي مي ميرند. آدمها شوخي شوخي زخم مي زنند .... و قلبها جدي جدي مي شکنند. آدمها شوخي شوخي لبخند مي زنند.... و دلها جدي جدي عاشق مي شوند
سلام آبجي نينا..به همه سر ميزني جز وبلاگ من!!!!!!!!!!!! ولي عيبي نداره!!!!!!!! من كه خواهر خودمو فراموش نميكنم....
سلام ابجي نيناي عزيز.....بازگشت آبجي مهربونم و آشتي دوباره اش با وبلاگ زيبايش خيلي منو خوشحال كرد.....
ولادت باسعادت حضرت علي را با يك روز تاخير تبريك عرض ميكنم.. و وفات دخت گراميشان را خدمت شما تسليت ميگويم....
آن شب فضاى كعبه اذينى دگر داشت گوئى خم گيسوى شب چينى دگر داشت استاره ها بر گرد مه پروانه بودند چشم انتظار جلوه جانانه بودند ان شب غم از مرز ولايت دور شد دور ام القمرى را سينه همچون طور شد طور با يورشى ظلمت اسير نور گرديد چشم كج انديشان عالم كور گرديد آن شب زنى را، راز دلها با احد بود بيت احد خلوتگه بنت اسد بود بنت اسد در زير لب رازى مگو داشت در نيمه شب با احد اين گفتگو داشت ائينه دار راز او، اسرار شب بود وز شدت دردى نهان در تاب و تب بود غرق عرق گرديده بود از بار دارى صبر و قرارش رفته بود از بى قرارى در كارگاه شب در اسرار مى سفت اسرار دل را با خداى خويش ميگفت : در خلوت دل جز تو دلدارى ندارم با كس به غير از تو سروكارى ندارم دستم بگير از مرحمت ، كز پا فتادم وز ناتوانى خسته در اينجا فتادم درد مرا درمان دواى توست يا رب خوان مرا نعمت عطاى توست يا رب . ناگه جدار خانه حق باز گرديد