• وبلاگ : ماه پيشوني
  • يادداشت : خنديدن هنره!!!!!!!!!!
  • نظرات : 8 خصوصي ، 93 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    ((بهــــــــاري ديگـــــــــــــــر ))

    در غروب پائيزي باغ.

    ميان زردي گلهاي پژمرده. باغبان پير

    سر انگشت گزانست به تعجب
    چه غمگين مي سرايد حنجره باد

    و درختان همچنان ايستاده .

    عريان و سر در گريبانند
    دگر از سرخي لاله اثري نيست
    دگر از رقص شقايق خبري نيست
    وهزار دستان همه پنهان و خموشند
    بر سر خويش كشيد . چادر خواب باغ بي بر
    اين هم روي ديگر صحنه گيتي ست
    اين هم زندگي ست .

    اين هم عشق است
    بيا تا من و تو نيكو بنگريم ..... كه هنوز
    بيا تا من و تو زيبا بنگريم .....كه هنوز
    خون گرم عشق جريان دارد در رگ باغ
    بگذرد چون اذر مه و دي و بهمن .

    آخرين ماه زمستانست
    وقت آنست كه بنازد چشم نرگس شهلاي باغ
    كه بخندد نوروز .

    كه بر خيزد باد
    باغبان خيره در چشم گل نرگس ناز .
    مي آيد به شوق . مي رقصد با باد
    باز وقت سبزه و صحراست
    خنده ها از غنچه ها مي شكوفند زهم
    باز هنگامه خورشيد بهار است .كه زند بوسه بر شبنم برگ
    چون بگيرد شعله خورشيد . در رگ لاله سرخ
    پيرهن باغ ارغواني مي شود
    سينه دشت و دمن آسماني مي شود
    ناله بلبل عاشق آ نچناني مي شود
    گريه ابر بهار مهرباني مي شود
    بيا در بر باغ بيا در بر گل
    تا ما نيز در اين مهماني سبز خدا
    همچو خورشيد نوراني شويم

    و همچو لاله
    نشان سبزي عشق بهار . موج زند بر صورت ما
    زندگي اين است
    با عشق زيستن و با عشق مردن
    بيا تا من وتو ريبا بنگريم

    كه هنوز خون گرم عشق
    جريان دارد در رگ باغ


    ژانويه 2001 / م/ شيدا ...///