به لحظه هاي سرد صبر
به آه هاي آتشين آه
نگاه مي كنم...
به جستجوي عشق
به فكر شادي دلم
به روزهاي رفته فكر مي كنم
به دستهاي ساده فكر مي كنم
به مادرم كه مثل يك گل است
دلش پر از اميد و آرزوست
هميشه خنده مي كند
تبسمم اميد پاك اوست
نگاه مي كنم ...
سكوت مي رسد ز راه
دلم جوانه مي زند ولي
چرا خموشي و سكون؟
مگر به عشق ساده اي رسيم
چرا دوباره من ، گناه مي كنم؟
ولي نگو كه من گريختم ، بدان
نگاه تو مرا
به دشتهاي مخمل سپيد
به عشق جاودانه مي برد
چه عاشقانه مي برد......