هنوز هم مصمم بود بايد كار را تمام مي كرد.
.تمام زندگيش را دوره كرد.
و همهء. لحظه هاي خوب و بد را
همهء لبخند و اشك ها و حتي تمامي قهره ها و كدورتها. را .
.پاهايش سست شد
جاي در كتابي خواند بود كه به حرمت لحظه هاي خوش.زندگي
بدي ها را بايد فراموش كرد.
تصميم خود را گرفت قدمهايش را تند كرد.
او حالا در بين همسفران بود.