رروزي شاگردي از استادش پرسيد
بنگريد به آسمان و به من بگوييد
آنان که گويند ...
آسمان آيينه ي قلب عاشق است
چه منظوري داشتند؟
استاد در جواب شاگرد گفت :
فردا با من بيا تا تورا همراه خود به
سفري ببرم
فرداي آنروز استاد و شاگردش حرکت کردند
پس از پيمودن مسافتي
استاد پرسيد :
آسمان را چه مي داني؟
شاگرد پاسخ داد :
مائده اي که بر سر همگان پهن است
استاد مکاني را نشان داد و رو به شاگرد گفت :
از اسب پياده و به آسمان خيره شو
شاگرد پرسيد: عشق را در چه جوييم ؟
در صحرايي زير پاهايمان و آسماني بالاي سر؟
استاد گفت : بنگر و هيچ مگو
آسمان بارش آغاز کرد و صحرا زير قطرات زلال آب زيباتر شد
سپس استاد ادامه داد: و اينست قلب عاشق که پهن است بر تمام جانش
و مي بارد از اشکهاي چشمانش نعمات زندگي
بر سر معشوق...!!